لحظه ای در نمایشنامه “Stereophonic” دیوید ادجمی وجود دارد که یک گروه ناسازگار در اواسط دهه 70، یکی از آهنگ های خود را برای اولین بار در استودیوی ضبط صدا می شنود، با تمام آهنگ های متعددش که در کنار هم قرار گرفته اند. یک کل هنرمندانه
این باعث میشود که گروهی که همیشه درگیر اختلاف نظر هستند، حرفی نزند، از نظر احساسی مبهوت شده و همچنان با این درک که به تازگی چیزی واقعاً عالی شنیدهاند.
تماشاگران ممکن است پس از دیدن این اثر هنری نمایشی همین احساس را داشته باشند و متوجه شوند که تمام جزئیات ریز، ریتم های وحشیانه و قلاب های هوشمندانه ارائه شده روی صحنه به اثری شجاع، هدفمند و غنی اضافه شده است.
«Stereophonic» که در Playwrights Horizons شروع شد، با چیزی شروع میشود که به نظر میرسد طنزی سبک از راکهایی که از مواد مخدر خارج شدهاند، پر از ریفهای احمقانه، منیتهای بزرگ و انحرافات کمیک است. اما به تدریج و با بالاترین وفاداری، نمایشنامه به چیزی کاملاً تازه و در این فرم ترکیبی بازی با موسیقی، غیرقابل تعریف تبدیل میشود.
هنگامی که هر یک از پنج عضو گروه تقریباً مشهور به استودیو Sausalito میرسند تا دنباله آلبوم خود را ضبط کنند، ممکن است فکر کنید که در میانه یک فیلم رابرت آلتمن با دیالوگهای متداخل و اکشنهای متعددش هستید. روی صحنه و نوسانات خلق و خو و تمرکز.
اما در این لایههای حقیقتگویی به ظاهر بیاهمیت، متوجه میشویم که دایانا (سارا پیجون)، خواننده و ترانهسرا با استعداد گروه، ناامن است، بدون تنبور خود احساس میکند سرگردان است و توسط پیتر بیثبات (تام پیچینکا)، معشوقش میترساند. نه سال و گیتاریست و قدرت خلاقانه گروه.
سپس سه نفر از بریتانیایی ها وجود دارند: هالی (جولیانا کانفیلد) روی کیبورد، که رابطه آنها با آهنگساز باس که به شدت اعتیاد دارد، رجی (ویل بریل) در حال افزایش است. درامر سیمون (کریس استک) که همه چیز را خنک نگه میدارد و گروه نیمهگروه است.
مهندس صدا گروور (الی گلب) که رزومه خود را برای دریافت کنسرت ورشکسته کرد و در حال نظارت بر جلسه مربوط به مجموعه فرسوده، دو سطح از اتاق های ضبط مهندسی و شیشه ای دیوید زین است که به خوبی توسط جییون چان روشن شده است. دستیار عقب چارلی (اندرو دبلیو. باتلر).
ممکن است در ابتدا تصور شود که این یک مستند وسوسهانگیز پشت سر موسیقی درباره ساخت رکوردی مانند «شایعات» فلیتوود مک است. اما این شخصیتها – و مجموعه فوقالعاده بازیگرانی که احتمالاً میتوانند به عنوان یک گروه پس از اجرای برادوی به تور بروند – به طور منحصربهفردی با اهداف موضوعی ادجمی سازگار میشوند.
با صعود اولین آلبوم آنها به جدول ها و افزایش بودجه جلسه ضبط توسط شرکت ضبط با یک چک سفید، خطرات به طور قابل توجهی همراه با تنش های گروه در میان پویایی های در حال تغییر آن افزایش می یابد.
همانطور که جلسات محرومیت از خواب از روزها به هفته ها تا ماه ها و فراتر از آن می گذرد، احساس تئاتر-واقعیت در آغاز به طور نامحسوس تغییر می کند و صحنه های خاص تری از درام های خلاقانه و رابطه ای ظاهر می شود، چه در زمان استراحت و چه هنگام ضبط در استودیو.
یک صحنه بحرانی بین پیتر و دایانا خارج از صحنه پخش میشود و مهندسان و ما آن را استراق سمع میکنند. تلاش های بی پایان برای به دست آوردن صدای مناسب برای طبل ها، طنز را از خستگی و فرسودگی روند هنری خارج می کند. یک جلسه ضبط بعدی نشان می دهد که خشم بین نوازندگان در نقطه شکست آنها می تواند به هارمونی های بدیع منجر شود.
در این دنیای ضبط نادر، رایان رامری کار معجزه آسایی را انجام می دهد که باید یک طراحی صدا به خصوص چالش برانگیز باشد. کارگردانی دقیق موسیقی توسط جاستین کریگ است. لباسهای زندهشده انور چاکارتاش به تعریف دوره و همچنین تغییرات احساسی در شخصیتها کمک میکند. (پرنده آوازخوان یک لباس دایانا در پایان یک اشاره خوب به استیوی نیکس است.)
ممکن است مخاطب ابتدا درگیر کهن الگوهای راک شود، اما ادجمی انتظارات را زیر پا می گذارد. پیتر ممکن است کنترلکننده و بیتوجه باشد، اما با بازی شدید پسینکا، ناامنیهای خاص خود را نیز دارد – و اگرچه دیوانهکننده است، اما غرایز خلاق او همیشه درست است.
به نظر می رسد که رجی سنگربای خوش زبانی است که به سختی قادر به عبور از در است، اما او همچنین یک گیتاریست خیره کننده است، و بریل تماشای تمام تحولات شخصیت لذت بخش است.
سایمون ممکن است فردی باحال و ثابت در گروه باشد، اما همانطور که استک با ظرافت ایفای نقش می کند، او یک مرد واقعی خانواده است که چیزهای زیادی برای از دست دادن دارد و به وضوح از نقش میانجی خود به عنوان شخصیت پدر خسته شده است. هالی نه تنها یک بازیکن حامی گروه – و متحد پیچیده دیانا – بلکه هنرمندی حساس است که کاملاً قادر به خشم خود است. کنفیلد همچنین یکی از بهترین صحنههای خارج از موضوع را دارد که درباره عشقش به فیلم «اکنون نگاه نکن» و تلاقی آن بین عشق و غم صحبت میکند، نکتهای که میتواند در گروه طنینانداز شود.
حتی گروور، که برای اولین بار به نظر میرسد نقش برجستهی کمیک نمایشنامه باشد – و تماشاگران در طول محاصرههای طولانی جنون گروه – یکی از اصلیترین شخصیتها است و گلب بهطور ماهرانهای نقش مردی را بازی میکند که به سختی میخواهد آن را حفظ کند. شغل او، اگر عقل او نباشد. در مورد چارلی، خوب، گروه حتی پس از چند سال به سختی نام او را میدانند، اگرچه اجرای واکنشی باتلر مطمئناً به یاد ماندنی است.
اما در طول سه ساعت از جلسات ضبط نمایشنامه، همه نگاه ها به دایانا است که در ابتدا از زورگویی و زورگویی پیتر تحقیر شده و از نظر احساسی مورد ضرب و شتم قرار گرفته است. با بازی Pidgeon، کشف تدریجی دیانا از اعتماد به نفس، صدا و شجاعت خود برای رفتن به راه خود، به نمایشنامه خط عاطفی خود را می بخشد.
دادن اعتبار موسیقی انتقادی به نمایش، آهنگ های اصلی ویل باتلر، یکی از اعضای سابق آرکید فایر است. باتلر در نیم دوجین عدد جزئی یا کامل که دوران بینظیر بلوز-فولک-راک-پاپ بریتانیایی را منعکس میکند، در کار قابل توجهی موفق میشود که آهنگی خلق کند که باید نفس گروه را هم مانند نفس ما بگیرد. این کار به لطف عملکرد قابل توجه Pidgeon بسیار کم است.
به نوعی، کارگردان دنیل اوکین بسیار شبیه گروور است: صنعتگر متخصص و دست نامرئی در کنترل ها، کوچکترین تنظیماتی را در سرعت و تنظیم آهنگ ادجمی و اجراها انجام می دهد تا همه آن ها را در یک کلیت نفس گیر جمع کند. نتیجه: یک کلاسیک.
Source link