ویدا جوان؛ نابازیگر به معنای واقعی!
ویدا جوان بازیگر سریالهای پرطرفدار تلویزیون، هنرمند خوش برخوردی است که تسلط زیادی روی دانش بازیگری و البته نگاه حساب شدهای به زندگی و کارش دارد. از آن جوانهای با مطالعهای که بیشتر از سنش از بازیگری میداند.
ورودتان به بازیگری چطور اتفاق افتاد؟
کار هنری و طراحی شخصی میکردم. آن زمان برای کاری که مدیریتش با آقای فرهاد ویلکیجی بود، نیاز داشتند طراحی برای بازیگران سینما لباس طراحی کند و ببرد همانها را اجرا کند و بیاورد. این پروژه را پذیرفتم، چون همسرم آقای تهرانی هم کار صحنه همان پروژه را پذیرفته بود.
کاشکی فلانی این طور بازی میکرد. همسرم هم که این اظهارنظرهای مرا میشنید، دائم اصرار داشت به کلاسهای آقای سمندریان بروم. دیدم هم سینما فضای خوبی است و هم خودم علاقهمند شدم. این شد که اولین بار در کارهای آقای مهرداد فرید به نام «از ما بهترون» و بعد در «گزارش یک جشن» آقای ابراهیم حاتمی کیا نقشهای کوتاهی بازی کردم و دیدم فضا، فضایی است که دیگر نمیتوانم جای دیگری کار کنم و بعد از این دو فیلم هم به کلاسهای آقای سمندریان رفتم.
حس اولین بازی چطور بود؟
(خنده) یک نابازیگر به معنای واقعی کلمه بودم. تا آن زمان جلوی دوربین نرفته بودم و اصلا از بازیگری خوشم نمیآمد. یک دختر آرتیست در حال طراحی لباس بودم. آن زمان یک نمایشگاه پارچه و لباس داشتم و در حال طراحی برای آن بودم. اتفاقی با همسرم به دفتر آقای مهرداد فرید دعوت شدیم و قرار بودم همسرم برای کار صحبت کند. آقای فرید تهیه کننده و کارگردان سینما گفتند شما دو نفر زوج خوبی برای نقشی که ما در نظر داریم هستید.
هیچ وقت یادم نمیرود، اولین نمایی که جلوی دوربین رفتم در اتاق یک بیمارستان بود. رضا عطاران روی تخت خوابیده بود و من و همسرم به عنوان کسانی که با او تصادف کرده بودیم به دیدنش رفتیم. وارد اتاق که شدم مستقیم به دوربین نگاه کردم. بعد گفتم آقای فرید من دارم به دوربین نگاه منی کنم (خنده) یعنی حتی نمیدانستم کجا را باید نگاه کنم، ولی این اشتباه همان یک بار بود. تجربه خیلی جالبی بود.
خب او کم سن و سال بود. رشته روانشناسی میخواند و به همین خاطر همن شروع به تحلیل و روانشناسی آدمها کرده بود و هم میخواست آرامش خانواده را حفظ کند. این حامی بودن او مهمترین بُعد شخصیت نگار بود که دوست داشتم. به نظرم او در ابتدای راهش بود، اما سعی میکرد عاقل باشد و راه درست را انتخاب کند.
در سریال «شمعدونی» هم نقش سارا دختر بزرگ خانواده را بازی کردید؛ پزشک خیلی جوانی که دور و بریها او را جدی میگیرند. نقشی که به نظرم پخته و شخصیتی که دوست داشتنی است. چرا آدمهای داستان شمعدونی، سارا را جدی نمیگرفتند؟
اصلا حرف سارا همین است که خانواده او، سارا را آن قدر جدی نمیگیرند. جالب است بینندهها به اشتباه فکر میکردند سارا پزشکی قبول نشده، در حالی که سارا پزشک بود و فقط تخصص قبول نشده بود. چون او بچه اول خانواده بود، از او توقع بیش از حد داشتند و وقتی نمیتوانست توقعات سخت آنها را برآورده کند، نه تنها سرخورده که تبدیل به دختری شده بود که اعتماد به نفس نداشت.
در سریال «پژمان» نقش هدیه، نامزد پژمان جمشیدی را بازی کردید. نقش دختر تازه به دوران رسیدهای که پژمان در شرایط بحرانی که دارد نمیتواند توقعات او را برآورده کند. چطور توانستید خودتان را به آن نقش نزدیک کنید؟
خب! در بازیگری چند راه برای نزدیک شدن به هر نقشی وجود دارد؛ یکی از آن راهها استفاده از تجربههای شخصی و همچنین استفاده از نمونههای شبیه نقش در جامعه است. متاسفانه از آن تیپ دخترها نمونههای زیادی در تهران دیده ام و اتفاقا یکی از دلایلی که پس از صحبت با آقای سروش صحت در خصوص بازی در آن نقش پذیرفتم به این دلیل بود که خودم از سطحی نگری برخی جوانها نسبت به مسائل اقتصادی به جامعه رنج میبردم.
همسرتان، آقای تهرانی نقش زیادی در ورودتان به سینما داشتند، کارهای تان را دنبال و بازی تان را نقد میکنند؟
خیلی. او خیلی به من لطف دارد. همیشه میگوید تو بازیگر با استعداد و خوبی هستی. یادم است اولین بازی ام را که دید گفت: از تو خیلی بیشتر از این توقع دارم. به نظرم انتقاد خوب است؛ چون آدم با انتقاد رشد میکند و با تعریف درجا میزند و در سطحی میماند. او حسابی نقدم میکند.
ویدا جوان: عشق وقتی اصیل میشود شوریدگی به همراه میآورد.
و بعد عقل و منطق آدم را از کار میاندازد. عشق که میآید انسان دیگر حسابگر نیست. به گونهای خود را از تعلقات محاسبه آمیز رها میکند و هر چیزی را برای بودن با معشوق میپذیرد.
بازیگر مورد علاقه تان چه کسی است؟
جک نیکلسون به نظرم نابغه است و همه وامدار او هستند. الیزابت تایلور هم بسیار درخشان است. آن قدر بازیگر خوب زیاد است که انتخاب یکی دوتا سخت است.
ورزش مورد علاقه تان چیست؟
شنا، ورزشهای رزمی و هر ورزشی که در آن بازی باشد. عضو تیم قوای جسمانی مدرسه بودم، اما چون مشکل مفصل پیدا کردم گفتند ورزش سنگین نکن. مسابقات تنیس را دنبال میکنم و از ماریا شاراپووا خوشم میآید.
اهل سفر هم هستید؟
پول و وقت آن باشد و پیش بیاید میروم، همه جای ایران زیباست. جزایر جنوب ایران را خیلی دوست دارم.
تهران چطور؟
با وجود این که هم خودم و هم پدرم اهل تهران هستیم، اما تهران به خاطر شلوغی و ترافیک و شکل غلط شهرسازی، شهر آزار دهندهای شده. باغهای شمال شهر را نابود کردند و جای آنها برج ساختند. هر چقدر میگردم خاطرات کودکی ام را در محلههای قدیمی پیدا کنم، نمیتوانم. بچه نارمک بودم.