داستانک های زیبا
-
داستان تاجر و پسر
داستان تاجر و پسر تاجری در روستایی، مقدار زیادی محصول کشاورزی خرید و میخواست آنها را با ماشین به انبار…
بیشتر بخوانید » -
پول – داستان بسیار زیبا و پند آموز
داستان آموزنده: کارت بانکی رو به فروشنده دادم و باخیال راحت منتظر شدم تا کارت بکشه ، ولى در کمال…
بیشتر بخوانید » -
شش یا هفت ساله که بودم دست چک پدرم را با دفتر نقاشی ام اشتباه گرفتم
شش یا هفت ساله که بودم دست چک پدرم را با دفتر نقاشی ام اشتباه گرفتم و تمام صفحاتش را…
بیشتر بخوانید » -
ماجرای مرد تاجر که چهار زن داشت!!
داستان مردی با چهار زن: روزی روزگاری مرد تاجری بود که 4 زن داشت:زن چهارم را از همه بیشتر دوست…
بیشتر بخوانید » -
یک_نمره_ارفاق !
خانم معلم در دفتر تنها بود که پسر کوچکی آرام درِ دفتر را باز کرد و با لحن محتاطی او…
بیشتر بخوانید » -
دلباختگان دنیا،داستانی بسیار زیبا
روزی جوانی نزد پدرش رفت وگفت: دختری را دیده ام و شیفته زیبایی و جادوی چشمانش شدم، میخواهم با…
بیشتر بخوانید » -
داستان غیبت های گارگر
مرﺩﯼ ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﯽ ﻣﺎﺩﺭ، ﻫﻤﺴﺮ ﻭ فرزندش ﺭﺍ ﺑﺮﻋﻬﺪﻩ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻧﺰﺩ اربابی ﮐﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ، وی ﺩﺭ ﮐﺎﺭﺵ ﺍﺧﻼﺹ…
بیشتر بخوانید » -
مورچه و سلطان جنگل
حکایت های زیبا و خواندنی مورچه خیلی کار میکرد و تولید زیادی داشت و از کارش راضی بود. سلطان جنگل…
بیشتر بخوانید » -
لقمان حکیم و سه نصیحت به پسرش
زندگینامه : لقمان حکیم ، غلام سیاهی بود که در سرزمین سودان چشم به جهان گشود. گرچه او چهره ای…
بیشتر بخوانید » -
بعضی آدم ها دنیا رو زیبا میکنند
آدم هایی با بوی” آدمیت “ آدم هایی که هروقت ازشون بپرسی چطوری؟ میگن با تو حاااالم عاااالیه!!! وقتی بهشون…
بیشتر بخوانید »