بدون دیدگاه

داستان تاجر و پسر

داستان تاجر و پسر

تاجری در روستایی، مقدار زیادی محصول کشاورزی خرید و می‌خواست آنها را با ماشین به انبار منتقل کند.
در راه از پسری پرسید: «تا جاده چقدر راه است؟»
پسر جواب داد: «اگر آرام بروید حدود ده دقیقه کافی است. اما اگر با سرعت بروید نیم ساعت و یا شاید بیشتر.»
تاجر از این تضاد در جواب پسر ناراحت شد و به او بد و بیراه گفت و به سرعت خودرو را به جلو راند.
اما پنجاه متر بیشتر نرفته بود که چرخ ماشین به سنگی برخورد کرد و با تکان خوردن ماشین، همه محصول‌ها به زمین ریخت.
تاجر وقت زیادی برای جمع کردن محصول ریخته شده صرف کرد و هنگامی که خسته و کوفته به سمت خودرواش بر می‌گشت یاد حرف‌های پسر افتاد و وقتی منظور او را فهمید بقیه راه را آرام و بااحتیاط طی کرد.
شاید گاهی باید آرام تر قدم برداریم تا به مقصد برسیم.

«برای کسی که آهسته و پیوسته راه می‌رود، هیچ راهی دور نیست.»
مردم هرگز خوشبختی
خود را نمیشناسند
اما خوشبختی دیگران
همیشه جلو دیدگان آنهاست

به داشته های خود عمیق تر نگاه کنید

شناخت دیگران هوش و آگاهی است،
شناختِ خود، خرد ناب است.
تسلط بر دیگران قدرت است،
تسلط بر خود، قدرت حقیقی است.
اگر باور داشته باشید که اندازۀ کافی دارید،
ثروتمند واقعی هستید.

 

برای خواندن داستان های بیشتر با ما همراه باشید.

مطب پیشنهادی :
ترسناک‌ترین خوابگردی‌ها!
محتوای پیشنهادی
Tags: , ,

پست های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست