بدون دیدگاه

طنز؛ عمو من! عمو من!

مهرشاد مرتضوى در ضمیمه طنز روزنامه قانون نوشت:

دیروز صبح هم مثل چند روز اخیر، جهانگیری (که با پیژامه راه راه و پیراهن و کت در گیرنده‌های سیاه و سفید معلوم بود)،

پرسید: «دخترم این متن صحبت‌های من آماده‌اس؟» و با 200 صفحه کاغذ مواجه شد

که باید در هر مراسم 20 صفحه‌اش را می‌خواند. بعد رفت دم در تا وَن بیاید. همین که در ون را باز کرد،

دید 10 پانزده وزیر دولت یازدهم و دوازدهم نشسته‌اند.

پرسید: «شما اینجا چی کار میکنین؟» وزرا گفتند که برای تودیع و معارفه یک سرویس گرفته‌اند تا دور هم باشند.

جهانگیری به این فکر می‌کرد که از کدام وزارتخانه شروع کند. همه وزرا گفتند:

«عمو من! عمو من!» از آنجا که فرهنگ خیلی مقوله مهمی است، اولین نفر وزیر ارشاد بود.

در همان ون، جهانگیری از وزیر جدید پرسید: «خب بگو ببینم برای وزارت ارشاد چه برنامه‌ای داری آقای صالحی؟»

صالحی امیری گفت: «من؟» جهانگیری رو به آن یکی صالحی کرد و گفت: «نخیر، شما»

صالحی گفت: «علی الحساب یه قطعه آماده کردیم که همینجا براتون اجرا می‌کنیم کلیت کار دستتون بیاد.

منتها ساز که نمیتونیم استفاده کنیم، بلند هم دست نزنید که بیان جمعمون کنن!»

بعد بدون دخالت ساز! قطعه‌ای اجرا کرد. وزرا همین‌طوری دو انگشتی همراهی‌اش می‌کردند که به سالن رسیدند.

مراسم برگزار شد و جهانگیری هم به قید قرعه 20 صفحه از متن‌هایش را خواند.

آخرش دیگر نفس کم آورد و گفت: «خب دیگه این وزارتخونه رو به دستان با کفایت آقای صالحی می‌سپاریم».

صالحی امیری از بین جمعیت گفت: «من؟» جهانگیری گفت: «نه، ایشون!»

مطب پیشنهادی :
دیرین دیرین-این قسمت افندوک

صالحی امیری بغض کرد و گفت: «من که سخنرانی می‌کنم برات بذارم برم؟»

جهانگیری دلش سوخت و گفت: «تو هم بمون» و با حکم رییس‌جمهور، یک معاونت کوچولو برایش درست کرد.

بقیه هم باز سوار ون شدند.

جهانگیری پرسید: «خب کجا بریم؟» هر کدام از وزرا یک طرف آستینش را گرفته بودند

و می‌گفتند: «عمو من! عمو من!» از قدیم گفته‌اند «معارفه و تودیع مال کوچیک‌تره».

پس به مراسم وزارت ارتباطات رفتند و جهانگیری باز 20 صفحه دیگر خواند، منتها چون برگه‌ها را مرتب نکرده بود،

از زحمات وزیر اقتصاد تقدیر کرد و ارتباط‌ها را ریخت توی اقتصادها.

واعظی گفت: «الان تموم شد همه چی؟ من که وزارت می‌کردم برات، مبارزه با فیلترینگ می‌کردم برات، بذارم برم؟»

جهانگیری دلش سوخت و یک حکم رییس دفتری برایش گرفت و گفت: «تو هم بمون»

بعد باز هم بقیه راه افتادند و در راه یک ساندویچ فلافل خوردند و چند تا مراسم دیگر رفتند

و چند تودیع و معارفه انجام دادند تا رسیدند به آخرین معارفه در سازمان محیط زیست.

جهانگیری از بین متن‌هایی که قاطی شده بود، یکی برداشت و در حالی‌که به زور چشمش باز می‌شد

خواند: «از خدمات برادر ارجمندم که در این سال‌ها زحمات بسیاری کشیدند، قدردانی می‌کنم…»

همه به ابتکار و ابتکار به همه نگاه کردند و نگاه‌شان را از هم دزدیدند.

جهانگیری هم حواسش نبود و تا آخر متن را با همان فرمان خواند.

ابتکار گفت: «یه نگاه تو چشمای من بکن!» جهانگیری که از خستگی پا به زمین می‌کوبید، یک «بذارم برم؟»

خاصی در نگاه ابتکار دید و گفت: «ای باباااا، تو هم بمون!» و ابتکار را برد معاونت زنان،

مطب پیشنهادی :
لبقند شما هدف ماست ،جک های شنگول کننده

دید معاونت زنان مولاوردی نشسته، بردش به‌جای دستیار حقوق شهروندی رییس‌جمهور،

یکی آنجا نشسته بود، برش داشت برد یک معاونت دیگر، معاون قبلی را برداشت برد

یک وزارت دیگر و همین‌طوری همه را جابه‌جا کرد تا آخرش پست‌ها تمام شد و الهام امین‌زاده از دولت زد بیرون.

پس می‌بینیم که نباید مسئولان را خسته کرد و از آن‌ها زیاد کار کشید.

تازه آقای جهانگیری از خوب‌ها و پرانرژی‌هاست. شما حساب کنید

نماینده مجلسی که 10 ساعت در پرواز بوده چه رفتاری خواهد داشت!

همچنین بخوانید طنــز :

شیوه های فراری دادن خواستگار

 

محتوای پیشنهادی
Tags:

پست های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست