2 دیدگاه

یه شعر زیبا از شهریار میدری

بی شرف! اینهمه زیبا شدنت کافی نیست؟

در دل  هر غزلــی جا شدنت  کافی نیست؟

آینــــه  آینــــه  تالار ِ  فریبایــــی ِ  توست

هر طرف محو ِ تماشا شدنت کافی نیست؟

اینهمه سیب نچین حضرت ِ خاتون ِ شگفت!

نقش ِ تکــــراری ِ حوا شدنت کافی نیست؟

هر کـــه یک بار تو را دیده شده مجنونت

رحم کن بانو ! لیلا شدنت کافی نیست؟

گفتـــه  بودند  پرینـــــاز ،  نگفتند  اینقــــــــدر

مایه ی ِ رشک ِ پری ها شدنت کافی نیست؟

لعنتی! ماه نشو ، این همه شب قصه نگو

شهرزاد ِ شب ِ یلدا شدنت کافی نیست؟

ملکه! این همه سرباز ِ عسل ریز بس است

شهد ِ کندوی ِ غزلها شدنت کافی نیست؟

آی پروانـــه ترین  پیــرهن  ابریشـــم ِ رقص!

دشت تا دشت شکوفا شدنت کافی نیست؟

موشرابی ِ لب انگــوری ِ چشـــم الکل ِ مست!

پیک ِ هر بی سر و بی پا شدنت کافی نیست؟

دست بردار  از این دلبری ات  یعنـــی چه

هر طرف ورد ِ زبانها شدنت کافی نیست؟

من کــه هر ثانیه ای بی تو برایم قرنی ست

در دلی تنگ چنین جا شدنت کافی نیست؟

خسته ام می روم از بندر ، توفانی کاش

مرد ِ آواره ی ِ دریا شدنت کافی نیست؟

شهراد میدری

مطب پیشنهادی :
عادت های ذهنی خود را مدیریت کنیم
محتوای پیشنهادی

پست های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست